پارميداپارميدا14 سالگیت مبارک

بهشت كوچك من

بدون عنوان

سلام عزيزم سلام دختر نازنينم، باز هم عذر خواهي مي كنم كه دير به دير چند جمله اي برايت مي نويسم در محل كارم سرم خيلي شلوغ شده بيشتر از گذشته، توي خونه هم كه خودت خوب مي داني سرگرم كار خونه، مراقبت از خوشگل خانومم و آشپزي و شستشو و... فرصتي پيش نيامده كه با خيال راحت از كارها و يادگيري ها و شيرين كارهايت بنويسم. پارميدا خانوم جديدا جيغ جيغو شدي البته با چاشني لوس بازي، وقتي بابايي خونه است خودت را حسابي لوس مي كني و از انجام بعضي كارها شونه خالي مي كني و با جيغ كشيدن كارت را پيش مي بري. مثلا با دست غذا مي خوري تا من اعتراض مي كنم كه "پارميدا قاشق را بردار و با قاشق غذا بخور" اول به بابايي نگاه مي كني و وانمود مي كني مي خواهي گريه كني و بعد ه...
13 اسفند 1390

پارميدا و خواندن كلمات

آنقدر ذوق و شوق دارم که نگو و نپرس مثل بمب می خوام منفجر بشم و بنویسم آخه بابایی اجازه نداد به همه دوستان و فامیل بگم بنابراین تنها جایی که پیدا کردم بگم و بنویسم صفحه وب خودت است تا روزی که آنرا خواندی حسابی کیف کنی. حتما می پرسی مامانی چی می خوای بگی؟ می خوام بگم  پنج شنبه یعنی در بیست ماهگی شما دختر گلم، دختر ناز و باهوشم توانستی ده تا یازده کلمه را بخوانی. دو تایی سرگرم نقاشی بودیم و طبق معمول چش چش می کشیدیم یکدفعه تصمیم گرفتم کلمه بابا را بنویسم و یک بار برات خوندم و دیگه اهمیت ندادم و رفتیم صفحه های بعد و دوباره نقاشی کشیدیم خلاصه نیم ساعت بعد اتفاقی به همان صفحه ای که کلمه بابا را نوشته بودیم برگشتیم  و تو سریع دستت را...
13 اسفند 1390
1